- ۱ نظر
- ۰۵ اسفند ۹۷ ، ۲۳:۵۰
چند وقتی است که مغزم را
لای کتاب طبیعت گذاشته ام
تابرگهایش خشک شود
بعد آنرا در هاون بکوبم
و ازپودرش هرروز
به عنوان چاشنی
در خورش ها استفاده کنم
راستش را بخواهی دیگر
هیچ فایده ای دراین ننه مرده ی
پدر خدابیامرز نیافتم
یادارد غصه می خورد
یا دارد گریه می کند
یادارد فکر می کند
😶😶
تازگیها هم کلیدهایم
و خودم را گم کرده است
و نمی تواند مارا پیدا کند
شما بگویید
اخرمن
مغز می خواهم چکار
در دیاری که مغزهایشان را شسته اند
و برروی طناب زیر افتاب پهن کرده اند
عزیزان من مغز رابشویید و
درزیر آفتاب بگذارید فقط کپک میزند، نمی میرد
اگرمی خواهید ازشر مغزتان راحت شوید
انرا در لابلای کتاب های کتابخانه تان بگذارید
بوی خاک کتابخانه مغز را
بدون گندیدگی می خشکاند
امتحان کنید
واگر جواب داد دعایادتان نرود
اجرکم علی الله
و بامن حرف نمی زند
مدادم دنبال خریدن میز و ایینه ارایش است
که با آ ن خط چشمش را صاف بکشد
آن طرف تر
دفترم از من طلاق می خواهد به خاطر تمام شدن ژل مویش
و از همه بدتر
نوشته هایم قاضی شده اند
کاسه ای داغ تر از آش با شش وجب روغن برآن
احساسم را بردم سرخیابان بفروشم
تمام شد
قبل از فروخته شدن
حال من مانده ام
و
حوضم
تو بگو رفیق
که
مهریه عند المطالبه دفترم را چه کنم؟