عرصه سیمرغ

مشق عشق می نویسم

عرصه سیمرغ

مشق عشق می نویسم

درود دوستان عزیزم
به کلبه کوچک من خوش امدید
🌿🌿🌿🌿
چای دم داده ام
باچند پر بهارنارنج
🌾🌾🌾🌾
که خودم انها را ازباغ احساسم چیده ام
بیایید همین جاکنار اتش درون کلبه من بنشینید
بوی بهارنارنج این چای مست کننده است
یک فنجان چای تقدیم به شما
بفرمایید نوش جان

پربیننده ترین مطالب

۸ مطلب در بهمن ۱۳۹۷ ثبت شده است

هر چه بیدار باشم سیر نمی شوم 

هرچه شب ها و روز ها را رقص کنان سپری کنم خسته نمی شوم 

ازبس خندیده ام نای غم خوردن ندارم 

🌹🌹

چه مضحک است رفیق

🌻🌻

تو هم بیا

👀👀   

👀👀

دنیا رانگاه کن 😀

😎😎

تماشایش کن 

زبان بسته را 

😊😊😀

با  آن درد های دنده شکن 

که می خواست نفسم را بند بیاورد!! !!!! !

ببین چگونه 

امروز 

همه اش را بادل سیر خندیده ام

و

اوست که دارد  مویه می کند  بر  اندام  پوشالی اش 

آهااااااااااااااای 

موج های سهمگین

مرد میدان باشید 

مگرنیامده اید من را ببلعید؟ 

بیایید تادرشما نفوذ کنم 

و بازخمی کاری برقلبتان فرود ایم 

میدانی دنیا ؟

دیگر شمشیرها کند شده اند 

باید سرها را با پنیه برید 

توهمان شمشیر باش من پهلوان پنبه 

😀

  • الهام کیان آرا

ابرها پربار 

بساط 

رعد و برق مهیا 

به سان دو شمشیر زن بین اسمان و زمین 

هوای  باریدن داشت  ذهنم 

🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿

🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾

باران امد 

و من 

 جان گرفتم از ان 

🌳🌳🌳🌳

بوی خاک نمناک 

بوی برگهای شسته 

صدای تلنگر قطره ها برشیشه ی فکرم 

❤💟💟💟💟💟💟💟💟💟💟💟💟❤

خواستم جمله ای بنویسم 

انقدر ارام بودم، 

که

خوابم برد 

😊😊

  • الهام کیان آرا

زلزله امد 

و 

پس لرزه پشت پس لرزه

فرو ریختم در هم 

پوست انداختم

برهم 

من تبر به دست من را کاویدم 

درد دارد ادم شدن 

و

ادم  ماندن 

 

  • الهام کیان آرا

می خواهم بروم 

و 

برایت یک دشت صفا و عشق بیاورم 

دشتی پراز  مهر  علف هرز و گل سرخ 

و 

عشقبازی بین زلف خار و چنگ های اتش 

در

قلب سیاه شب 

چه 

چیزی بیشتر از این میخواهی؟ 

باید عشق را نوشید 

شب را چشید 

و همه چیز را 

 فهمید، 

نباید دید 

  • الهام کیان آرا

وجدان چیست 

همان که شب بیدارت می کند و به تو می گوید امروز چه کردی وتو به او می گویی برو بخواب تانیومدم خفه ات کنم 

همین که خوابت برد دوباره می اید اهااااااااااااااای بیدااااااااااااااار شو ببین چی کار کردی توهم بلند میشی باهرچی تودستت هست میزنی توسرش اون هم می میره 

وتو تبدیل میشی به بی وجدان به همین سادگی 

شب راحت بدون غرزدن وجدان و طایفه  وجدان تاصبح می خوابی تااخرعمر 

لطفا وجدان هاتون رو بکشید بندازید دور خوابتون خوب میشه 


  • الهام کیان آرا

به دنبال حوصله ام رفته ام  دوسه روزیست که ناپیداست 

ان طرف تر اعصابم باجویدن ناخن صبحش شب میشود وشبش صبح 

دست وپایم هرکدام سازخود رامی زنند یکی  سه گاه راخارج می خواند ان یکی تمرین اوازش رادرراست پنجگاه نمی فهمد 

روح الارواح وبیات راجع نیز ازمخم گریخته اند 

اینجا اشفته بازار است قلم ودفتر وساز و در ودیوار درپس لرزه های زلزله ای  مهیب گم  شده اند 

دارم اجرها راکنارمی زنم یک تکه دست عروسک کودکی یک تکه پای زمان نوجوانی ویک تکه گوش اززمان جوانی یافتم دنبال پیری می گردم که قبل از میانسالی امده است

انجا زیر ان سنگ ها ان گوشه شاید چیزی بیابم می روم دنبالش بگردم تادیرنشده می خواهم ازپیری بپرسم پس میانسالی کو؟ او شاید ازمیانسالی خبری چیزی داشته باشد وبه من نشانه ای بدهد 

وبتوانم راز این همه بی خبری رابدانم باید جستجو کنم و رازهای پنهان رابیابم فرصت اندک است بسیار اندک 


  • الهام کیان آرا

من توی این حکایت موندم 

هردفعه میرم بیرون سه چهارتا ناخن گیر می خرم میام خونه می بینیم یکی ندارم یک روز هم که باهاشون کارندارم شصت مدل ناخن گیر دارم به حدی که چندتا رو به این و اون می بخشم 

بعدازچند روز به اونها میگم شماناخن گیر ندارید؟ ناخن گیر قرض می گیرم 

واقعا کلام ازبیان این مشکل کمبود داره

  • الهام کیان آرا

مامانم به من گفت چراغ های اشپزخونه رو خاموش کن بعد برو اون کله ات رو بزار تو موبایل گفتم باشه خاموش کردم رفتم کله ام رو گذاشتم توی موبایل یک دفعه مامانم اومد بالبخند من رو بوسید داشتم سکته می کردم گفتم چی شده مامانم خوش اخلاق شده؟ 

گفت رفته بودم طبقه بالا دیدم چراغ های طبقه بالا خاموشه گفتم خدالعنتت کنه دختر وکلی نفرینت کردم که چرابجای چراغ اشپزخونه کل چراغ ها رو خاموش کردی بعد فهمیدم تو طبقه پایین هستی من طبقه بالا برای همین اومدم بگم فحش دادم بد وبیراه گفتم پشت سرت ولی توراضی باش 

من هم مجبور بودم بگم ممنون مامان که به من بدون تقصیر بدوبیراه گفتی خداحفظت کنه 

😏😏😶


  • الهام کیان آرا